تحولات منطقه

علی زیستی، کارگردان «گل‌های قرآن» می‌گوید درونمایه این نمایش، تقریب مذاهب، دوستی انسان‌ها و نزدیکی دو نسل است.

قرآن، واسطه دوستی دختر معلول یهودی و پیرمرد کرمانشاهی
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، نمایش «گل‌های قرآن» نوشته و کارِ علی زیستی، سه‌شنبه ۴ بهمن‌، در بخش میهمان چهل‌ویکمین جشنواره تئاتر فجر در تالار حافظ روی صحنه رفت. این نمایش به‌عنوان کار برتر جشنواره تئاتر افراد دارای معلولیت منطقه‌ای زاگرس شناخته شده بود و بعد از آن هم در رویداد صاحبدلان حضور داشت.
گفت‌وگوی ما را با کارگردان این نمایش بخوانید:
در متن و اجرای شما با وجود اینکه به موضوعی جدی و در برخی لحظات تلخ می‌پردازید، رگه‌های روشنی از طنز وجود دارد که از تماشاگر خنده می‌گیرد. دلیل پرداختن به طنز در میانه یک موضوع فلسفی چیست؟
من هر کاری می‌نویسم، طنز را در آن دخیل می‌کنم. معتقدم برای اینکه تماشاگر را سر اجرا نگه‌داریم، طنز باید وجود داشته باشد. به‌طورکلی خنداندن مردم، کار سختی است و شاید باعث شود توی نوشتن چالش به وجود بیاید. مخصوصاً با ادبیات فولکلور خودمان که شاید خیلی با آن آشنا نیستند و تا زمانی که در آن فضا نباشند، متوجه نمی‌شوند. ولی من خودم طنزنویسی را دوست دارم، همیشه در کارهایم طنز داشته‌ام و خواهم داشت.
به نظرتان این طنزنویسی در نمایش «گل‌های قرآن» در خدمت اثر بود؟
من فکر می‌کنم بود. به دلیل اینکه وقتی قرار است در این فضا، صحبت‌های فلسفی و به قول خودمان حرف‌های گنده زده بشود، اگر با آن فضای طنز تلطیفش نکنیم، بعد از مدتی مخاطب از شنیدنش خسته می‌شود. مثل یک بچه که وقتی قرار است قرص تلخی را بخورد، توی یک چیز شیرین حل می‌کنیم و به خوردش می‌دهیم، وجود طنز باعث می‌شود سختی مباحث فلسفی مطرح شده برای
مخاطب آسان شود و تأثیرگذارتر باشد.
موسیقی را زنده اجرا کردید. درصورتی‌که می‌توانستید پلی‌بک کنید.
حتی وقتی نور صحنه می‌رفت، نور موضعی روی نوازنده‌ها باقی می‌ماند و هیچ لحظه‌ای در تاریکی قرار نمی‌گرفتند، دلیلش چه بود؟
من همیشه موسیقی کارهایم اجرای زنده است. به این دلیل که تئاتر زنده استپس موسیقی‌اش هم باید زنده باشد تا آن ارتباط انسانی درست، بیشتر شکل بگیرد. در مورد نور هم صادقانه بگویم دلیلش جوانی و کم‌تجربگی گروه موسیقی‌ام است. تلاش کردیم کمک‌شان کنیم اعتمادبه‌نفس‌شان را حفظ کنند و دیده شوند. من به بچه‌های گروه موسیقی‌ام اعتماد کردم. معمولاً خیلی از
دوستان برای بار اول با من کار می‌کنند و بعد می‌روند و در گروه‌های دیگر جذب می‌شوند. باوجود کم‌تجربه بودن‌شان چون از روز اول با ما بودند؛ ترجیح دادم اینجا
در این رویداد بزرگ هنری هم کنار ما باشند و تجربه کنند و بیاموزند.

صحنه به دو بخش مجزای روشن و تیره تفکیک‌شده بود که به‌وسیله تاباندن نور، ما هر بخش را می‌دیدیم، در طراحی صحنه چه نکاتی مدنظرتان بود؟
ما همیشه قبل از اینکه کاری را شروع کنیم مثل کار سینما، همه‌چیز را برنامه‌ریزی می‌کنیم و می‌چینیم؛ از میزانسن گرفته تا کلیت طراحی نور، صحنه، موسیقی و...
در طراحی صحنه هم می‌خواستیم فضاها را جدا کنیم. یک فضای سیاه می‌خواستیم برای قسمتی که پدر هست، یک فضای روشن برای موسیو براخاص و یک فضای بینابینی برای آدم‌هایی که اضافه می‌شوند. علاوه بر این برایم مهم بود طراحی صحنه المانی باشد. خانم لیلا مهدی‌آبادی که طراحی صحنه را انجام می‌دهد، با من هم‌فکر هست و نتیجه دلخواهی گرفتیم.

اقلیمی که قصه در آن اتفاق می‌افتد فرانسه است. این انتخاب دلیل خاصی داشت؟
شاید بهتر بود فرانسه نباشد اما آن زمان که داشتم متن را می‌نوشتم، اولین جایی که به ذهنم رسید فرانسه بود. آن‌هم شاید به خاطر پیشوند موسیو بود که به براخاص می‌آمد و تلفیق این دو اسم شیرین‌تر بود تا بگوییم مستر براخاص؛ به نظرم موسیو، آن سن و سال را بیشتر می‌رساند.

بازیگر نقش نخست نمایش «گل‌های قرآن» دارای معلولیت است، آیا در متن نمایشنامه هم این‌طور بود یا در زمان اجرا برای حضور این بازیگر،تغییراتی اعمال شد؟
نه ما دقیقاً نمایشنامه را اجرا کردیم. به‌طورکلی نمایشنامه از روز نخست بر مبنای بازیگر نقش اول نوشته شد. من ندا را از قبل می‌شناختم و در گذشته چند کار مشترک با او انجام داده بودم، بنابراین بیشتر داستان بر اساس خاطرات شخصی او نوشته‌ شده و حتی خیلی از دیالوگ‌ها مثل آن قسمتی که عاشق شده بود، بر اساس زندگی واقعی‌اش است. همچنین بازیگر نقش موسیو، آقای
میخ‌بُر هم از ابتدای نوشتن نمایشنامه برای اجرای این نقش در ذهن من بود.
باوجود اینکه ایشان دو بار سکته کرده بود و شاید اجرا برایش سخت بود، ولی ما دنبال کسی می‌گشتیم که آدمی قدیمی و سختی‌کشیده‌ باشد.
با توجه به زیرساخت‌های موجود، کار با بازیگران دارای معلولیت چه چالش‌هایی دارد؟
خیلی سخت است. هم ازنظر جابه‌جایی‌ها و هم اینکه سالن‌های نمایشی ما زیرساخت‌های لازم برای حضور افراد دارای معلولیت را ندارد حتی برای افراد علاقه‌مندی که بخواهند بیایند اجرا ببینند امکانات لازم محیا نیست و امروز هم خیلی به‌سختی آمدیم و اجرا با مشقت همراه بود و اذیت شدیم. البته این انتقاد از جشنواره نیست مشکل از زیرساخت‌ها است. متأسفانه مناسب‌سازی‌ها

انجام‌نشده درحالی‌که این قشر از هنرمند آن‌هم خیلی با استعداد هستند و باید برایشان امکانی محیا شود که دیده شوند و ندا هم خیلی با استعداد است و حتی شاید می‌توانست بیاید در بخش مسابقه شرکت کند.
شما در چهل‌ویکمین دوره جشنواره تئاتر فجر در دو بخش حضور دارید.

در بخش مسابقه خیابانی و هم در بخش میهمان صحنه‌ای، چندمین بار است که به جشنواره می‌آیید؟
به‌عنوان کارگردان نخستین بار است و خیلی بابت این رویداد خوشحالم.

جشنواره تئاتر بین‌المللی فجر را چطور ارزیابی می‌کنید و لزوم وجود چنین رویدادهایی چیست؟
جشنواره تئاتر فجر بی‌تردید ویترینی از تئاتر ایران است و باید باشد و بهترین‌ها بیایند و شرکت کنند و دیده شوند. فیلترهای مختلفی هم باشد که کارهای برتر بیایند. فقط کاش همه آثار با رقابت در جشنواره‌های منطقه‌ای به جشنواره راه پیدا می‌کردند و بخش انتخاب مستقیم وجود نداشت چون به نظر من این مسئله روند فیلترینگ را از بین می‌برد و باعث می‌شود که مثلاً کاری بدون اجرا و با یک
بازبینی بالا بیاید ولی کاری که یک سال برایش تمرین شده به جشنواره راه پیدا نکند. مثلاً در جشنواره منطقه‌ای، به‌جای ۴ کار، ۸ کار برگزیده داشته باشیم.
این‌طور شاید حق بیشتر بچه‌ها رعایت می‌شود.
اما خود شما با نمایش «گل‌های قرآن» که در جشنواره منطقه‌ای نبود،در جشنواره فجر حضور دارید.
بله، ولی ترجیحم این بود که با کار «نصرت» در این جشنواره باشم، چون اثری بود که خیلی برایش زحمت ‌کشیده بودم و نمایشی اسطوره‌ای با موضوع زن بود. درجشنواره استانی هم خیلی موفق بود اما متأسفانه در جشنواره منطقه‌ای چون کارهای برتر خیلی بودند و تنها ۴ اثر برگزیده می‌شد، ما به فجر معرفی نشدیم کاش می‌شد از بین همان کارها، آثاری با موضوعات روز جامعه را انتخاب کرد که
به‌صورت ویژه در جشنواره باشند.
داستان و درونمایه این نمایشنامه را از نگاه خودتان چگونه تعریف می‌کنید؟
درونمایه این کار، تقریب مذاهب و دوستی انسان‌هاست. داستان خطی‌اش هم این است که یک پیرمرد مهاجر کرمانشاهی، دختری معلول را به سرپرستی قبول می‌کند که دینش یهودی است و این‌ها باهم دوست می‌شوند فارغ از اینکه دین‌شان چه هست. سن و سال‌شان متفاوت است، شرایط زندگی و ملیت‌شان متفاوت است ولی باهم خیلی خوب هستند. آن‌ها هدیه‌هایی به هم می‌دهند
که یکی از آن‌ها قرآنی است که یک‌سری گل در صفحات آن گذاشته‌ شده که مشخص کننده آیاتی است که پیرمرد دوست دارد. دختر هم همان آیات را می‌خواند و دوست دارد و این قرآن می‌شود واسطه‌ای برای دوستی دو نسل،دو دین و دو انسان با شرایط فیزیکی متفاوت.
شنیدن نام «گل‌های قرآن» و دیدن موضوع نمایش ناخودآگاه نمایشنامه «موسیو ابراهیم و گل‌های قرآن» نوشته علیرضا کوشک‌جلالی را به یاد می‌آورد، این نمایش بر اساس همان رمان است؟
قصه همان نیست، فقط همان بخش هدیه دادن قرآن شبیه است. انتخاب نام نمایش «گل‌های قرآن» هم بااینکه شبیه است، ولی ربطی به آن نمایش ندارد.
حتی خیلی‌ها به من گفتند بهتر است اسم اثر را عوض کنم چون به نظر یک کار تماماً مذهبی می‌آید و یا حتی گاهی کار کودک؛ اما من اسم نمایش را عوض نکردم چون دلم با این اسم بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.